Tuesday, August 25, 2009

سران رانده شده نظام ..جمهوری اسلامی نه الان بلکه سالهاست که به دیکتاتوری اسلامی تبدیل شده...بوی تعفن از این نظام می آید

این روزها صحبت بسیار هست درباره اینکه بعد از انتخابات 22 خرداد جمهوریت نظام از بین رفته و جمهوری اسلامی تبدیل به حکومت اسلامی شده است.صحبت های فراوانی هم بود که باید چهارچوب اعتراضات در قالب نظام باشد.با این اظهار نظرات 2 مورد به ذهنم رسید.آیا در طول 30 سال گذشته ما شاهد بعد جمهوریت نظام بودیم؟این سخن برای من غریب به نظر می رسه .در تعریف جمهوری آمده نوعی حکومت که در آن ریاست کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم برگزیده می شود و دوران تصدی او محدود است..اما در عین حال بسیاری از دیکتاتوری های غیر سلطنتی نیز ممکن است به این نام نامیده شوند..من دقیقا متوجه این صحبت سران نظام که الان محکوم به اخراج از بدنه نظام هستند نمی شوم.شاید بهتر بود منظور خود از اینکه جمهوریت نظام در خطر است واضح تر می گفتند.آیا منظورهمان از بین رفتن حق رای مردم و مردم سالاری هست؟یا دیکتاتوری غیر سلطنتی؟تا آنجا که حافظه من یاری می کند در تمام عمر این نظام مردم دل خوشی از نوع حاکمیت نداشته اند..در کدامیک از سال های حاکمیت این نظام میزان تقسیم ثروت بر اساس کار مفید افراد در جامعه بوده است؟مگر نه این است که زحمت کش ترین مردم کمترین ثروت را دارا هستند؟در تمام این سالها چه کارهایی برای آینده جوانان انجام داده اند؟,شاید تنها زمان محمد خاتمی(کار به کارهای انجام نگرفته در دولت او ندارم)رای و نظر مردم در انتخاب اثر داشت,اما توجه کنید که در نظام جمهوری اسلامی همیشه حرف رهبر که دوران تصدی اش محدود نیست فصل الخطاب تمام سخنان محسوب می شود.دولت سایه و پنهانی در حقیقت امور را در دست دارد.در نظام های مردم سالار آیا ما شاهد برخورد با نویسندگان آن کشور هستیم؟جمهوری اسلامی در تمام این سالها از نویسندگان خود وحشت داشته تا آنجا که حتی کانون نویسندگان ایران را که تاکید بر این داشتند که محفلی صنفی نه سیاسی است تاب نمی آورد,سعیدی سیرجانی را به خاطر دارید؟ در زندان او را کشتند..نامه ای به او نسبت دادند که درآن اعتراف کرده بود به فلان و فلان و همچنین در ادامه اش چند سال بعد فیلم اعترافات او...آیا اینگونه رفتارها تازگی دارد؟زندانیان سال 67 را به خاطر دارید ..روایات ها از تعداد زندانیان کشته شده زیاد است ولی حداقل از دو هزار نفر نام می برند که تمامی آن ها در گورهای دسته جمعی مختلفی در خاوران,بهشت زهرا و... به خاک سپرده شده اند.وقتی صحبت از سعید امامی و قتل های زنجیره ای و اقدامات او و عده ای از سران اطلاعات که دستگیر شده بودند به میان آمد..بزرگان نظام بر این عقیده بودند که عده ای در سازمان اطلاعات ایران نفوذ کرده و قصد ضربه زدن به نظام را داشتند,سالها گذشت و روش های برخورد با مخالفان همان روش سعید امامی بود.دستگیری گنجی ,ترور حجاریان,بستن روزنامه ها ,دستگیری روزنامه نگارها,زهرا کاظمی... را به یاد دارید؟برخورد با دانشجویان کوی دانشگاه در جریان 18 تیر و بعد از آن را به خاطر دارید؟اکنون که این روش های علنی تر شده باید پرسید که آیا سعید اسلامی و رفتارهای او واقعیت عریان نظام جمهوری اسلامی نیست؟بازهم همان دستگیری ها را شاهد هستیم باز همان اعترافات و باز هم تجاوز و گورهای دسته جمعی...آیا ما می توانیم در چهارچوب همین قانون اساسی حق خودمان را بگیریم؟قانون اساسی که آزادی بیان را با قید مخل مبانی اسلام ومخل حقوق عمومی می داند و با اتهام اقدام علیه امنیت ملی آن را سرکوب می کند.آیا می توانیم در چهارچوب همین نظام که در طول سالیان سال با تحقیر آمیز ترین روش ها با شهروندان خود رفتار کرده دادخواهی کنیم؟آیا ما می توانیم با توجه به قوانین این نظام حق خودمان را پس بگیریم وقتی نمایندگان مجلس آن هم بر ضد مردم صحبت کرده و اندک نمایندگان با شرافت را وادار به سکوت می کنند؟سران رانده شده نظام جمهوری اسلامی,جمهوریت نظام سالهاست که به پایان رسیده ,بوی تعفن از نظام مقدس شما می آید,سالهاست که جمهوریت جای خود را به دیکتاتوری داده,با حرکت در چهارچوب قوانین این نظام دیکتاتوری هیچ وقت نمی توانیم حق زندانیان,شهیدان,نویسندگان,و در یک کلام حق مردم ستمدیده را بگیریم

Monday, August 24, 2009

چراهایی برای ما ایرانیان...برگرفته از کتاب یاس و داس فرج سرکوهی

جامعه ی ایرانی در کشاکش تضاد سنت و مدنیته,مدرنیته ی تقلیدی و تحمیلی را به دوران پهلوی اول و دوم تجربه کرد.حکومت اسلامی ,آن سوی انشقاق ,دو دهه سنت گرایی افراطی را بر جامعه تحمیل کرد.زیستن در دو قطب افراط زمینه ای فراهم آورد برای باز شدن چشم نقد مردمان.ایرانیان درگیر در بحران هویت,اغلب,گناه شکست ها و ناکامی هایشان را به گردن دیگران انداخته اند و شانه از بار پذیرش مسئولیت و نقد خود خالی کرده اند.دیگران را مقصر دیدن ریشه هایی عینی نیز در تاریخ قدیم و معاصر ایران دارد.به دوران پیش از مشروطه,در هر گوشه ی تاریخ ایران رد هجوم های ویرانگر اقوام گوناگون را می بینید و پس از مشروطه نیز نشانه های دخالت آشکار و پنهان دولت های قدرتمند زمان را(روس و انگلیس و اتحاد شوروی و آمریکا).دست خارجی.از منظر تئوری توطئه انقلاب مشروطه را انگلیس ها به انحراف کشیده بودند و روس ها سرکوب کرده بودند.رضاشاه را انگلیسی ها آورده بودند و کودتای 28 مرداد هم کار آمریکایی ها و انگلیسی ها بود.اصلاحات ارضی را جان کندی,رییس جمهور وقت آمریکا,خواسته بود و و و و.اسناد تاریخی موید این ادعاها نیز فراوان بود.اسباب نابینایی همیشه فراهم است.اما ایرانیان از نقش خود نپرسیده بودند.نپرسیده بودیم , به مثل,که در دوران مشروطه با پای خود به سفارت انگلیس چرا رفتیم؟ژرف نگرترین متفکران ما ,سید جمال الدین ها,آخوند زاده ها,حیدر عمو اوغلی ها,تقی زاده ها, به انگلیس و روس چرا می نگریستند؟استقبال از ترجمه های ادبیات اروپایی در میان روشنفکران ما چنین گسترده چرا بود؟قانون اساسی امان را از قانون اساسی بلژیک ترجمه چرا کردیم؟عین الدوله ی مستبد را صدر اعظم مشروطه چرا کردیم؟حق وتوی مصوبات مجلس را به مجتهدین چرا دادیم؟در بابی کشی با ملایان و حکومت هم کاری چرا کردیم؟اصلاح طلب بزرگ امان امیر کبیر,جلاد جنبش بابیان و جنبش روستائیان و بی چیزان چرا شد؟بیش ترین نیروهای اجتماعی و روشن فکرترین لایه های جامعه از ظهور سردار سپه استقبال چرا کردند؟چه شد که 28 مرداد رخ داد؟کجا بودیم وقتی تانک ها خانه ی مصدق تنها مانده امان را ویران می کردند؟روز 28 مرداد برای دفاع از حکومت مصدق به خیابان ها چرا نیامدیم؟مصدق را تنها چرا گذاشتیم؟چرا در همه ی آن سال ها که در تبعید احمد آباد تنها بود و منزوی او را به یاد نیاوردیم؟چه شد که اصلاحات رضا شاه با استبداد همراه شد؟چه شد که مشروطه ناکام ماند؟15
خرداد 41 چرا رخ داد؟چرا و چرا و چرا؟
ما که چند سال پیش از انقلاب گام زدن انسان بر ماه دیده بودیم شبی تصویر آقای خمینی,تصویر نایب منجی موعودامان,در ماه دیدیم.ما بودیم که این و آن کرده بودیم در انقلاب.دیده بودیم از همان روزهای اول انقلاب که دولت های قدرتمند غربی با جمهوری اسلامی به مبارزه برخاستند.دیدیم که همه آن ها از روس های هنوز سوسیالیست تا آمریکایی ها و انگلیسی ها ,در جنگ مقابل ما صف بستند و به عراق کمک کردند.تحریم اقتصادی هم دیدیم.دست خارجی این بار علیه ی فاجعه بود.ما بودیم ,یا اکثریت ما,که از امام و اسلام در برابر دنیا دفاع کردیم.ما بودیم, یا اکثریت ما,که به جنگ رفتیم تا مزار مقدس را آزاد و کربلا را زیارت کنیم.هزار سال برای فجایعی و ستمی که اشقیاء بر نوه ی پیامبر امان روا داشته بودند گریسته بودیم و خود را سرزنش کرده بودیم که چرا در آن ظهر گرم و خونین عاشورای حسینی در زمان و در مکان آن تراژدی مقدس نبودیم تا جان بی مقدارامان فدای امام مظلوامان کنیم.هزار سال بر تنهایی امام اول امان گریسته بودیم که کوفیان عهد شکن او را تنها گذاشته بودند و ما نمی خواستیم اهل کوفه باشیم وهزار سال به آشکارا یا به خفا تولد منجی موعودامان,امام عصر امان ,را جشن گرفته بودیم که می آمد و عدل الهی و بهشت خدا بر زمین که لگد مال ستم اشقیاء بود تحقق می بخشید.حتی پیش از اسلام چشم انتظار او بودیم که در آن زمان سوشیانس اش می خواندیم.ما ایرانیان نزدیک به دو هزاره رویای ظهور منجی را در خواب دیده بودیم.با این رویا زیسته بودیم و در اولین فرصتی که نظام کهن سال شاهنشاهی را شکستیم رویای دو هزار ساله ی خود تحقق بخشیدیم.امام امان را آوردیم.منجی آمد و کابوسی دهشتناک,وحشت و ویرانی و تباهی و ستم و جنگ و استبداد بر ما نازل کرد.ما در رویای خود که اکنون چون واقعیتی بی تردید و قاطع در برابرمان ایستاده بود نگریستیم و از منجی موعودمان,از امام امان, از رویای دوهزارساله امان و از خودمان وحشت کردیم.که بودیم ما که دوهزار سال چنین رویایی را انتظار کشیده بودیم؟که بودیم ما که چنین کابوسی را دو هزار سال تقدیس کرده بودیم؟جمهوری خدا با استبداد فرود آمد.استبدادی که نه به سیاق گذشته,فقط بر دو سه هزار روشن فکر که بر همه ی ما سایه افکند و تا رختخواب ها و آشپزخانه هامان رسوخ کرد.این بار ما خود کرده بودیم.پس به ناگزیر از خود پرسیدیم که بودیم ما که چنین رویایی در سر داشتیم؟چه کرده بود امام اول ما با پیروان خود که صادق ترین آنها,خوارج,تیغ بر او گشودند.چه می خواست امام سوم ما که معاصران اش او را چنین تنها گذاشتند؟چه بر ما می رفت اگر به جای نایب امام,مهدی منتظر امان,منجی موعود امان به تن خود ظهور می کرد؟چه شد که انقلاب کردیم؟چه شد که نیازمند انقلاب شدیم؟چه شد که استبداد شاه را سال ها تاب آوردیم؟.
چه شد که اسلام آمد و و وما که هستیم؟ما که بودیم؟هویت تاریخی_فرهنگی ما را چه مولفه هایی می سازند؟از کجا است که ریا و برکناره رفتن و دروغ از مشخصه های اصلی فرهنگ ما است؟ از کجا است که همواره ی تاریخ امان به بحران هویت مبتلا بوده ایم و رهایی از آن را در عصر طلایی "صدر اسلام","تمدن پیش از اسلام","کمونیزم ناب","مدینه النبی","عدل علی",در گذشته های مشکوک ودر آینده های نامطمئن جست و جو کرده ایم؟از کجا است که هنوز فردیت را نشناخته ایم؟از کجا است که هنوز ایمان داریم نه اعتقاد,قلب داریم نه عقل,گله ایم نه فرد,توده ی بی تمایزایم نه عقل نقاد؟از کجا است که نخبگان خود منزوی کرده ایم؟از کجا است که بر پیشانی روشنفکران مستقل خود داغ انزوا و لعنت و ارتداد زده ایم؟از کجا است که مرده پرست ایم؟ از کجا است که روشن فکران خود کشته ایم پس آن گاه از آنان قهرمان های شهید پرداخته ایم و بر جنازه ی آنان گریسته ایم اما به حیات اشان نوشته های اشان نخوانده ایم و گفته های اشان نشنیده ایم؟از کجا است که در اعدام حلاج ها و عین القضات ها و ثقة السلام ها و کربلایی علی مسیوها و سید محمدعلی باب ها دست افشانی کرده ایم و هنوز می توانیم در میدان ها و خیابان های شهرهای بزرگ امان نظاره گان خاموش شلاق خوردگان و سنگ سار زنان باشیم؟از کجا است که چنین نژاد پرست و بیگانه ستیزیم در برخورد با عرب و افغان و ترک و چنین خاضع و افتاده ایم در برابر اروپائیان و آمریکائیان؟از کجا است که حافظه ی تاریخی ما از چند روز تجاوز نمی کند؟از کجا است که قهرمان ملی ما رستم پسرکش است که پسر را,اندیشه ی نو و صلح را,در پای نظم کهنه و جنگ,به نامردی و خدعه پهلو می درد؟از کجا است که تاریخ ما خون است و درد و آتش و ویرانی و تجاوز به زنان و استبداد؟از کجا است که شاهان ما,اغلب نوشیروان ساسانی اند که گردن مزدکیان می زنند,محمود غزنوی اند که قرمطیان مثله می کنند,عباس صفوی اند که مخالفان به آدم خواران می سپارند,نادر افشاراند که چشم پسر از کاسه در می آورند,کریم خان زند اند که کودکان رقیب اخته می کنند؟از کجا است که در همه ی مصائب و بلایا شیطان و حکومت و آسمان و قضا و قدر و قدرت های خارجی مسئول دانسته ایم؟از کجا است که بر فاجعه های تاریخی و مصائب دهشتناک تنها گریسته ایم اما هرگز با چشم عقل و نقد در آن ها ننگریسته ایم؟از کجا است که برای جمهوری اسلامی به خیابان ها ریختیم؟در همه ی این ها که بود و هست نقش ما چه بود و مسئولیت ما؟

Monday, August 17, 2009

تیتر امروز کیهان:آقای موسوی.. شما متهم اصلی هستید


دادگاههایی که در روزههای اخیر به صورت کاملا نمایشی برگزار می شود ..کار کیهان را برای پیدا کردن تیتر اصلی خود راحت تر کرده.....روند دقیق دادگاه و اظهارات بازداشت شدگان تا به اینجا رسد که امروز کیهان با استفاده از اظهارات یکی از متهمان هدف اصلی خود را رو کرد...طرح اتهام به میر حسین موسوی و دادگاهی کردنش...با توقیف اعتماد ملی و این اتهام به نظر می رسه که سران کودتا افسار گسیخته تر از قبل در صدد برخورد با جنبش سبز و خفه کردن صدای مخالفان برآمده اند