Tuesday, December 29, 2009

وقتی جنبش پیروز شد, برخوردش با بسیجی ها و طرفداران حکومت چه خواهد بود؟

حوادث این چند ماه نشان داده که سرنگونی استبداد دینی, نزدیک تر از هر زمان دیگری است.خشونت بیش از حد حکومت باعث شده که موج تنفر از حکومت در بین مردم بیشتر از هر زمان دیگری باشد.روز عاشورا و وحشی گری رژیم باعث شد مردم برای دفاع از خود از روش های خشونت آمیز استفاده کنند, امری است طبیعی و نمی توان انتظار آن را داشت که مردم همین طور شاهد کشته شدن خود و دیگران باشند .تئوری جنبش سبز مبتنی بر مبارزه بی خشونت است, در ماه های اخیر بسیاری از طرفداران رژیم با این تئوری ریزش کرده اند.با تمام این حرفها ما تجربه سال 57 را بر روی میز داریم و بهتر است سئوالات خود را در همین زمان بپرسیم و نه مانند انقلاب 57 که بعد از پیروزی انسان های دموکرات مخالف خون ریزی بودند و فریادشان به جایی نمی رسید. فرض را بر این بگذارید که جنبش به پیروزی رسیده و قدرت به دست ما رسیده است.برخورد شما با طرفداران حکومت و بسیجی ها چیست؟آیا باز هم باید شاهد موج اعدام باشیم؟


Saturday, December 5, 2009

گل ارزانی خودتان,کمی آرامتر کتک بزنید


فرمانده سپاه سیدالشهدا استان تهران گفته که قرار بر این است که در 16 آذر به دانشجویان گل هدیه داده شود
از این نوع اقدامات در جمهوری اسلامی که برق را از سر آدم می پراند کم دیده نمی شود..
همین چند روز پیش بود که با بی شرمی تمام صحنه مرگ ندا را آنطوری که دوست داشتند بازسازی کردند و چون مانند شاهد کهریزک نمی توانستند آرش حجازی را بکشند ,شاهد را به جای قاتل معرفی کردند!در تاریخ نمونه های بسیاری از استفاده گل برای صلح داشتیم اما نه به این شکل.سابق بر این رسم بر آن بود که مردم به نظامیان گل هدیه می دادند و جای گل بر سر لوله های تفنگ بود.اما یا شرایط عوض شده و یا فرمانده محترم دچار این توهم شده است که مردم بی دفاع, نیرویی نظامی هستند و یا ایشان قرار است نمایشی دیگر با شرکت دانشجویان بسیجی اجرا کنند.به هر حال عادت کرده ایم به این ترفندها.فرمانده محترم لطفا به نیروی تحت امر خود بفرمایید که بچه های مردم را نزنند,تجاوز نکنند,گل ها را برای خودتان نگه دارید.اقلا اگر بچه های مردم را کتک زدند به بیمارستان ها حمله نکنند,.ما که با اسلحه به شما حمله نکردیم .ما که صدای شما را سرکوب نکنیم.ما از همون اولش هم می گفتیم که با زور نمی توانید جلوی صدای مردم را بگیرید, اما کو گوش شنوا؟فرمانده محترم ,قربانت این گل ها ارزونی خودت.لطفا 16 آذر بچه ها را کمتر کتک بزنید.می دونم که کتک زدن و سرکوب در وجودتان هست ,فقط لطفا حالا که بحث گل و این حرفها است ,لطفا مثلا اینطور نباشه که یک بچه 14_15 ساله بخواد یک آدم 30_40 ساله رو بزنه.بابا به آدم بر می خوره.شما جلوی همین یک قلم رو بگیری ما ممنونت می شیم
..........
پ ن:از دانشگاه تهران خبر می رسه که نهاد رهبری ازدانشجویان خاص درخواست کرده در شانزده آذر کفن بپوشند و کارت های
دانشجویی را در دست بگیرند که دانشجوی واقعی ما هستیم و در ازای این خوش خدمتی سفر حج و کمک هزینه ازدواج دریافت کنند

Wednesday, October 28, 2009

آسوده جشن تولد بگیر, که 13 آبان نزدیک است


ششم آبان، سالروز تولد احمدي نژاد است..سالروز تولد محمود را به مقام عظما, بسیجیان ولباس شخصی های همیشه در صحنه,مصباح یزدی,هوگو,دولت روسیه,حماس,فاطی و...تبریک میگم.محمود جان کیک زرد تولد نوش جانت.البته از طعم کیک های روسی اطلاعی ندارم!امیدوارم به مبارکی این روز خوش چهره زیبا و نورانی شما را کمتر زیارت کنیم و جشن تولد سال بعد را در کشوری دیگر جشن بگیری. آسوده جشن تولد بگیر که 13 آبان نزدیک است

Monday, October 26, 2009

فحاشان به خزعلی سبز نیستند

دیروز و امروز پر بود از صحنه های خونین درگیری اینترنتی دوستانی که شاید رخدادهای اخیر رو بیشتر از پای مانیتورشون نظاره گر بودند.فحش های بسیاری هم نثار مهدی خزعلی شد.البته در جو گیر بودن ما شکی نیست ولی بعید می دونم سبزها اینقدر فراموشکار باشند و مواضع چند ماه گذشته خزعلی رو فراموش کرده باشند.مگر می شود مردمی که با شعارهای مدنی با دشمنان خود برخورد می کنند اینچنین بی شرمانه شروع به فحاشی کنند؟بعضی از حرکت ها به نظر مشکوک می آید.در روزهای اول اعتراضات شاهد بودیم عده ای از دوستداران حاکمیت شروع به آتیش کشیدن بانک های خصوصی می کردند.من باور نمی کنم که این فحاشی ها مواضع بچه های سبز باشه.(؟)ها لطفا از انتقادات اخیر سوء استفاده نکنید.

ولی من نمی توانم خزعلی را تنها بگذارم

بدون هیچ مقدمه ای....مطلب اخیر دکتر خزعلی متعجبم کرد..اینکه تمام مشکلات ما از این حاکمیت ایدئولوژیک هست ودکتر از این حکومت دفاع می کرد.خزعلی عزیز مواضع شجاعانه ات در بعد از انتخابات را فراموش نخواهم کرد..هنوز مصاحبه ات را با صدای آمریکا در اوج حوادث و دستگیری ها بخاطر دارم....و با شناختی که از مواضع شما داشتم باورش برایم سخته که از این حکومت ایدئولوژیک دفاع کنید .قصدم پرداختن به اون نامه نیست..دوستان به اندازه کافی نوشتند.حتی در حالت تب و فلان و فلان..با عرض معذرت از همه دوستان باید بگویم فارغ از هر نوع مشکل عقیده ای که با دکتر خزعلی دارم نمی توانم چشمم رو به راحتی نسبت به مواضع چند ماهه گذشته ایشون ببندم و ازشون درخواست کنم که از خواب خرگوشی بیدار بشه و...اگه انتقادی هم باشه ترجیح می دهم که جوری بیان بکنم که کسی با سوء استفاده از این قضیه توپ رو تو زمین حریف نندازه وحرف از حجتیه بودن خزعلی بزنه(در حالیکه حرف از حجتیه بودن احمدی نژاد سر زبان ها بوده و هست).فکر کنم برای خزعلی ساده تر این بود که به پدر بپیونده ومانند دامادهایش از رانت های نزدیک شدن به حاکمیت استفاده کند ومن نمی توانم افشاگریهایش و این مسائل رو نادیده بگیرم.دکتر خزعلی انسانی است مذهبی و باید در فضای یک گفتمان با او به این نتیجه رسید که نتیجه حکومت ایدئولوژیک چیزی جز فضای فعلی نیست.به هر حال خصلت ما این است که به دنبال ساده ترین راهها هستیم..ولی از نظر من نباید به سادگی همرزمان را خرج کرد

Saturday, October 24, 2009

دست بالا رفته شیخ نشان از پایداری یک ملت دارد


از اول هم می زدند, منطق شان همین است.مردم که بیرون آمدند فقط دستهایشان بالا بود ولی باز جوابشان کتک بود,جوابشان تیر بود,جوابشان تجاوز بود.ندا را کشتند,سهراب را کشتند,جوانان این مملکت را به خاک و خون کشیدند,اما دستهای مردم هنوز هم بالا بود.ابطحی را دستگیر کردند,حجاریان را با آن وضع گرفتند,روزنامه ها را بستند اما دست های مردم هنوز هم بالا بود.شیخ دستشان را رو کرده بود,حرفهایی زده بود که نباید می زد,شیخ که به نمایشگاه رفت مانند جوانان این سرزمین جوابش خشونت بود.اما دست شیخ بالا بود.دست بالا رفته شیخ نشان از پایداری یک ملت دارد..ما پیروزیم

Sunday, October 11, 2009

سایت های اصلاح طلب, چرا سکوت؟

امروز گیجم..مرگ بهنود جوانی که مرتکب قتلی در سنین پایین شد ذهنم را ول نمی کند و اینکه در تمام این زمینه ها ما نظاره گریم و فقط افسوس می خوریم...سایت ها را نگاه می کنم و طبق روال عادی به دنبال سایت هایی می گردم که به خط فکری خودم نزدیک تراست.موج سبز..رویداد...فرارو...پارلمان نیوز...تغییر...و در هیچ کدام نامی از بهنود نمی بینم, شاید من اشتباه می کنم, اصلا انتظارش رو نداشتم, سایت هایی که در برابر دستگیری نوه اشخاصی مانند آیت الله منتظری و دیگران و حتی دستگیری های چند ساعته هم موضع می گرفتند در قبال اعدام بهنود سکوت کرده اند..هیچ خبری نمی بینی, یاد ندا می افتم و سکوت خبری ای که بعدش در سایت های حامی احمدی نژاد دیده میشد...من از شما سئوال می کنم ...چرا؟چرا برخورد گزینشی با حقوق بشر؟ اگر شما از همین ابتدا می خواهید که مسائل انسانی رو گزینشی بیان و پیگیری کنید بهتره اعلام کنید تا ما راهمان را از این بازیها جدا کنیم

Friday, October 9, 2009

نرخ و تعرفه های عضویت در بالاترین اعلام شد


در راستای قراردادی بین ما و یک شرکت خصوصی تو ایران که اخیرا یک جای خیلی بزرگی رو خریده, نرخ ها بدین صورت اعلام می شود
........
حق عضویت
بستگی به کیلومتر مسافت شما داره به ازای هر کیلومتر در سال 10000 تومان..کاربرانی که در داخل ایران هستند و از وی پی ان استفاده می کنند باید توجه داشته باشند که اگر آی پی آنها کشوری مثل آلمان را نشان می دهد باید حق عضویت در آلمان را بدهند
..........
تعرفه های لینک دادن
هر لینک سیاسی در روز:1000 تومان
هر لینک جامعه :800 تومان
هر لینک اقتصادی:500 تومان
هر لینک سرگرمی:300 تومان
هر لینک ورزشی:100 تومان
در صورتی که لینک شما به صفحه اول برود 500 تومان حق صفحه اول هم اضافه می شود..
لینک هایی که به وبلاگ خود شخص داده میشه یا تصاویری که شخص با دوربین خود از راه پیمایی ها گرفته جداگانه و با مبالغ بالاتر حساب میشه
........
تعرفه های امتیاز دادن
امتیاز به هر لینک:200 تومان
بین 10 تا 20 امتیاز در روز:علاوه بر مبلغی که بابت هر امتیاز گرفته میشه, 500 تومان حق استفاده از 10 تا 20 امتیاز هم گرفته میشه
بین 20 تا 30 امتیاز در روز :علاوه بر مبلغی که بابت هر امتیاز گرفته میشه, 1000 تومان حق استفاده از 20 تا 30 امتیاز هم گرفته میشه
..از امتیاز های 40 به بالا تصاعدی حساب میشه
در ضمن کاربرانی که پول بیشتری می دهند می توانند که به یک لینک, 2 یا 3 یا 4 یا.....بار امتیاز بدن
.......
تعرفه های نظر دادن

هر نظر در روز 400 تومان
البته به تعداد نظری که شما در یک لینک می دید, این تعرفه تصاعدی زیاد میشه
......
البته ما سعی کردیم با این روش از پول دادن عده ای از کاربران که توانایی اش رو ندارند جلوگیری کنیم و اون کاربران محترم باید توجه کنند که, هیچ حقی در برابر شخصی که پول میده ندارند

Wednesday, September 30, 2009

پنج اصل برای اتحاد

سلیقه ها گوناگون است هرکسی خواهان آزادی بنا به تعریف خودش است..اما این اصول را به یاد داشته باشید اکثر ما در خواستن آن مشترک هستیم و اجرا شدن این اصول باعث آزادی سیاسی و رونق اقتصادی خواهد شد
ـ1 جدايي دين از دولت 2ـ دمكراسي يعني نظام پارلمانتاريستي و آزادي احزاب 3ـ پايبندي به اعلاميه جهاني حقوق بشر 4ـ دفاع از تماميت ارضي كه مبتني است بر پذيرش اين مسئله كه ايران كشوري با اقوام مختلف .يا كثير المله است و عدم تمركزبه معني اشكالي از فدراتيو ، خودگرادني ويا خودمختاري كه پس از بحث وبررسي محققين و با راي ،نظر مردم تعين خواهد شد، آنهم با در نظر داشت، حساسيت همسايگان ايران كه خود داري چنين مسايلي هستند ـ 5 پايان دادن به سياست ايزوله سازي ايران و پيوستن كشورما به جامعه جهاني

Tuesday, September 29, 2009

سبزها توجه کنید...جنبش سبز پدرخوانده ندارد

بعضی مواقع مطالبی توی بالاترین می بینم که عده ای از دوستان در مقابل نقد و انتقاد از جنبش سبز بلافاصله موضع می گیرند و برخوردی شدید و اهانت آمیز با شخص مقابل می کنند…اکنون با شما سخن می گویم…دوستان عزیز,جنبش سبز فارغ از هر عقیده و مسلکی یک ائتلاف علیه ظلم هست و هیچ کدام از ما سخنگوی رسمی این جنبش نیست..از ابتدای شکل گیری آن که شاید به تقویم رسمی 22 خرداد باشد نگاه کنیم,بسیاری از ایرانیان که هیچ وقت در انتخابات بعد از انقلاب شرکت نکرده بودند در این انتخابات شرکت کردند..به امید اینکه فضایی بهتر بوجود آید,باید در برابر مسائل واقع بین بود,بسیاری از ایرانیان از این نظام ضربه های جبران ناپذیری خورند و اعتمادی به حرکت هایی که میشه ندارند,اگر ما هم در صف مقابل بودیم وعزیزانمون رو از دست داده بودیم ودارایی های شخصی ما رو غصب کرده بودند و …باز هم حاضر به حمایت از این نظام بودیم؟دوستان عزیز سبز لطفا تند نروید,هیچ کدام از ما پدر خوانده جنبش سبز نیستیم,تمام ایرانیان زخم خورده این استبداد هستند,تفرقه افکنی تنها به استمرار این استبداد کمک می کنه,اگر ما با تفکرات مخالف خودمون برخورد تند و تحکم آمیز کنیم در صورت به نتیجه رسیدن حرکت هم ,تنها فقط ظاهر قضیه رو عوض کرده ایم..وقتی میر حسین موسوی در بیانیه خودش اذعان به این مطلب میکنه که ما خواهان پیروزی هستیم که کسی در آن شکست نخورده باشد..باید توجه کرد اگر قرار هست شما جامعه را طبقه بندی کنید به خودی و غیر خودی این جمله را زیر پا گذاشتید…بعد از انقلاب 57 این صف خودی و غیر خودی بوجود آمد و نتیجه این شد….لطفا به نظرات مخالف خود احترام بگذارید…نقد کنید نظرات مخالف خود را ولی با احترام…بسیاری از این نقدها جنبش سبز را از انحراف هایی که ممکن است به آن دچار شود نجات می دهد و سخنی هم با تمام دوستان عزیز که عقیده ای به جنبش سبز ندارند,دوستان عزیز این حرکت نه برای پیروزی یک شخص یا گروه بلکه برای مبارزه علیه ظلمی هست که هرروز گروهی و انسانی را می بلعد..نقد های شما عزیزان مطمئنا به همه مبارزان کمک می کند,اما نقد باید با منطق همراه باشه ..نقد همراه با منطق بسیار دلنشین هست….لطفا به 2 نکته در نقدهاتون توجه کنید1_نقد همراه با منطق و دلیل2_جنبش سبز ائتلافی علیه ظلم هست..و در آخر همه ما باید توجه کنیم که ما در مبارزه ای همه جانبه علیه ظلم قرار داریم...باید توجه کنیم که میشود به نقدهای هم گوش کرد و از آن استفاده کرد

Saturday, September 12, 2009

توصیف خامنه ای از فلسطین و شباهت آن به شرایط فعلی ایران

آیت الله خامنه ای سخنانی در اجلاس بین المللی حمایت از مردم فلسطین در تاریخ 14/12/1387 گفته اند که در ابتدا نقل قول هایی از این سخنان را در ذکر می کنم و بعد به مقایسه با حوادث اخیر خواهم پرداخت هر چند که خود گواه تمامی مسائل هست
....
جناياتي كه در حادثه تاريخي غزه از مجرمان صهيونيست سر زد؛ كشتار وسيع مردم غيرنظامي، ويران كردن خانه‌هاي بيدفاع، سوراخ كردن سينه‌ي كودكان شيرخوار، بمباران دبستان و مسجد، به‌كارگيري بمبهاي فسفري و برخي سلاحهاي ممنوع ديگر، بستن راه غذا و دارو و سوخت و ديگر نيازهاي اوليه‌ي مردم در مدتي نزديك به دو سال، و بسي جنايات ديگر، ثابت كرد كه غريزه‌ي وحشيگري و جنايت در سران دولت جعلي صهيونيست هنوز باقیست
......
مغالطه‌ي بزرگي كه در قضيه‌ي فلسطين بر ذهن برخي از دست‌اندركاران چنگ انداخته اين است كه كشوري بنام اسرائيل يك واقعيت شصت ساله است و بايد با آن كنار آمد. من نميدانم اينها چرا از واقعيتهاي ديگري كه در برابر چشم آنان است درس نمي گيرند؟ مگر كشورهاي بالكان و قفقاز و آسياي جنوب غربي پس از هشتاد سال بي‌هويتي و تبديل به بخشهائي از شوروي سابق، بار ديگر هويت اصلي خود را باز نيافتند؟
.....
"مغالطه‌ي بزرگ ديگر آن است كه گفته شود تنها راه نجات ملت فلسطين، مذاكره است! "مذاكره با كي؟ با رژيم غاصب و زورگو و گمراهي كه جز به زور، به هيچ اصل ديگري معتقد نيست؟ آنان كه به اين بازيچه و فريب خود را دلخوش كردند چه به دست آوردند. تنها راه نجات ایستادگی و مقاومت ملت فلسطین است

........
كساني كه دموكراسي را تا جائي مي پذيرند كه نتائج آن مطلوب آنان باشد، جنگ‌طلب و ماجراجويند و اگر از صلح دم ميزنند جز دروغ و فريب نيست
.......
آقای خامنه ای این سخنان شما را می خوانم و با خود فکر می کنم که شما یک فلسطینی هستید نه ایرانی..چقدر درست از مردم فلسطین دفاع کردید..این سخنان را می خوانم و به یاد نمازجمعه 29 خرداد می افتم..آنجا که تظاهرات آرام مردم را زورآزمایی خیابانی خواندید و مردم رو تهدید کردید:"من از همه می خواهم به این روش خاتمه بدهند,این روش,روش درستی نیست,اگر خاتمه ندهند,آنوقت مسئولیت تبعات آن,هرج و مرج آن ,به عهده ی آنهاست"در خطبه های نماز جمعه امروزتان باز هم به زبان خودتان شروع به تهدید کردید:"آن حضرت در مقاطع و حوادث مختلف تا آنجا که امکان داشت با مخالفان و معارضان با تسامح و خوش رفتاری برخورد می کردند اما اگر در نهایت چاره ای باقی نمی ماند با قاطعیت مقابل آنها می ایستادند"آقای خامنه ای تهدید اول شما باعث بوجود آمدن شنبه خونین و کشتار بسیاری از مردم این سرزمین شد..نمی دانم تهدید امروزتان چقدر خون جوانان این وطن را خواهد ریخت ولی همانطور که در سخنرانی تان خطاب به مردم فلسطین یاد آور شدید راه پیروزی بر رژیم غاصب و زرگو مذاکره نیست...به قول خودتان مذاکره با کی؟با رژيم غاصب و زورگو و گمراهي كه جز به زور هيچ اصل ديگري معتقد نيست؟و مطابق توصیه شما راه نجات را در ایستادگی و مقاومت می دانم.آقای خامنه ای در پایان به این سخن شما بر می گردم:" كساني كه دموكراسي را تا جائي مي پذيرند كه نتایج آن مطلوب آنان باشد، جنگ‌طلب و ماجراجويند و اگر از صلح دم ميزنند جز دروغ و فريب نيست"و شما در سخنان خود درباره فلسطین از مسائلی نالیده اید که بسیار بدتر از آن را به سر مردم ایران آوردید و من به همین خاطر طبق فرمایشات خودتان شما را جنگ طلب,ماجراجو,دروغگو و فریبکار می دانم و تلاش خواهم کرد که هویت ایرانی خود را پس بگیرم

Sunday, September 6, 2009

اسلام همین است

بعضی وقتها از آدمهایی که اصلا انتظارش را ندارم می شنوم که " اینها به بهانه اسلام مانع پا گرفتن دموکراسی در مملکت شده اند " یا " به اسم اسلام هر کاری که دلشان می خواهد می کنند " یا " به بهانه دفاع از اسلام چه جنایتهایی که مرتکب نمی شوند " و ...
نمی دانم چه چیز موجب شده دوستان ما چنین فکری بکنند یعنی ممکن است با مطالعه تاریخ صدر اسلام به این نتیجه رسیده باشند که مثلا اسلام را به لحاظ تئوریک دارای این قابلیت تشخیص داده اند که هرگونه عمل خشونت باری را نفی می کند یا بین اسلام و دموکراسی مشترکاتی آنچنان بنیادین یافته اند که گویا به اجرا در آوردن اسلام به طور کامل منجر به بروز دموکراسی در مملکت می شود.
به گمان من اتفاقا درست عکس قضیه صادق است به این معنی که این چیزی که اینها دارند اجرا می کنند نه به اسم اسلام بلکه خود اسلام است. مشکل در تعریفی است که ما از روی تعصب مذهبی از دین ارائه می دهیم. ما داریم تلاش می کنیم به خودمان بباورانیم که اسلام منافاتی با حقوق بشر یا دموکراسی و مفاهیمی از این دست ندارد.
باید بدانیم که از دید مسلمان واقعی چنانچه تعارضی میان اسلام و دموکراسی و حقوق بشر رخ دهد نباید به اسلام خرده گرفت. چیزهایی مثل دموکراسی و حقوق بشر مفاهیمی تولید شده توسط انسان جایز الخطا هستند حال آنکه اسلام هدیه خداوند به بشر است.
با چنین دیدگاهی شاید بتوان ادعا کرد که کارهایی از قبیل اعطای حق رای به زنان ، اجازه پخش موسیقی در رسانه های مملکت اسلامی ، حلال شدن شطرنج ، حلال بودن استفاده از تلوزیون ، عدم قطع دست دزد و سنگسار زانی و ... رنگ روشنفکری زدن به اسلام و فاصله گرفتن از اسلام واقعی است.

Thursday, September 3, 2009

جمشید چالنگی از احمدی نژاد دعوت کرد در مدت حضور در نیویورک در برنامه تفسیر خبر صدای آمریکا شرکت کند

در برنامه امشب صدای آمریکا دکتر سازگارا ضمن اشاره به سفر احمدی نژاد به نیویورک از آماده سازی ایرانیان مقیم آمریکا برای تظاهرات بر ضد او خبر داد.دکتر سازگارا از تلاش های پنهانی سخن گفت که حاکی از آن است که احمدی نژاد برای مذاکره با سران دولت آمریکا در نیویورک مشغول رایزنی است.در ادامه برنامه جمشید چالنگی از محمود احمدی نژاد دعوت کرد در مدت حضور در نیویورک در ضمن مصاحبه هایی که با خبرنگاران خارجی انجام می دهد ,از صدای آمریکا دیدن و در برنامه تفسیر خبر حضور پیدا کند و در صورت صلاحدید به سئوالات دکتر نوری زاده و محسن سازگارا پاسخ گوید...امری که محال به نظر می رسد..

Tuesday, August 25, 2009

سران رانده شده نظام ..جمهوری اسلامی نه الان بلکه سالهاست که به دیکتاتوری اسلامی تبدیل شده...بوی تعفن از این نظام می آید

این روزها صحبت بسیار هست درباره اینکه بعد از انتخابات 22 خرداد جمهوریت نظام از بین رفته و جمهوری اسلامی تبدیل به حکومت اسلامی شده است.صحبت های فراوانی هم بود که باید چهارچوب اعتراضات در قالب نظام باشد.با این اظهار نظرات 2 مورد به ذهنم رسید.آیا در طول 30 سال گذشته ما شاهد بعد جمهوریت نظام بودیم؟این سخن برای من غریب به نظر می رسه .در تعریف جمهوری آمده نوعی حکومت که در آن ریاست کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم برگزیده می شود و دوران تصدی او محدود است..اما در عین حال بسیاری از دیکتاتوری های غیر سلطنتی نیز ممکن است به این نام نامیده شوند..من دقیقا متوجه این صحبت سران نظام که الان محکوم به اخراج از بدنه نظام هستند نمی شوم.شاید بهتر بود منظور خود از اینکه جمهوریت نظام در خطر است واضح تر می گفتند.آیا منظورهمان از بین رفتن حق رای مردم و مردم سالاری هست؟یا دیکتاتوری غیر سلطنتی؟تا آنجا که حافظه من یاری می کند در تمام عمر این نظام مردم دل خوشی از نوع حاکمیت نداشته اند..در کدامیک از سال های حاکمیت این نظام میزان تقسیم ثروت بر اساس کار مفید افراد در جامعه بوده است؟مگر نه این است که زحمت کش ترین مردم کمترین ثروت را دارا هستند؟در تمام این سالها چه کارهایی برای آینده جوانان انجام داده اند؟,شاید تنها زمان محمد خاتمی(کار به کارهای انجام نگرفته در دولت او ندارم)رای و نظر مردم در انتخاب اثر داشت,اما توجه کنید که در نظام جمهوری اسلامی همیشه حرف رهبر که دوران تصدی اش محدود نیست فصل الخطاب تمام سخنان محسوب می شود.دولت سایه و پنهانی در حقیقت امور را در دست دارد.در نظام های مردم سالار آیا ما شاهد برخورد با نویسندگان آن کشور هستیم؟جمهوری اسلامی در تمام این سالها از نویسندگان خود وحشت داشته تا آنجا که حتی کانون نویسندگان ایران را که تاکید بر این داشتند که محفلی صنفی نه سیاسی است تاب نمی آورد,سعیدی سیرجانی را به خاطر دارید؟ در زندان او را کشتند..نامه ای به او نسبت دادند که درآن اعتراف کرده بود به فلان و فلان و همچنین در ادامه اش چند سال بعد فیلم اعترافات او...آیا اینگونه رفتارها تازگی دارد؟زندانیان سال 67 را به خاطر دارید ..روایات ها از تعداد زندانیان کشته شده زیاد است ولی حداقل از دو هزار نفر نام می برند که تمامی آن ها در گورهای دسته جمعی مختلفی در خاوران,بهشت زهرا و... به خاک سپرده شده اند.وقتی صحبت از سعید امامی و قتل های زنجیره ای و اقدامات او و عده ای از سران اطلاعات که دستگیر شده بودند به میان آمد..بزرگان نظام بر این عقیده بودند که عده ای در سازمان اطلاعات ایران نفوذ کرده و قصد ضربه زدن به نظام را داشتند,سالها گذشت و روش های برخورد با مخالفان همان روش سعید امامی بود.دستگیری گنجی ,ترور حجاریان,بستن روزنامه ها ,دستگیری روزنامه نگارها,زهرا کاظمی... را به یاد دارید؟برخورد با دانشجویان کوی دانشگاه در جریان 18 تیر و بعد از آن را به خاطر دارید؟اکنون که این روش های علنی تر شده باید پرسید که آیا سعید اسلامی و رفتارهای او واقعیت عریان نظام جمهوری اسلامی نیست؟بازهم همان دستگیری ها را شاهد هستیم باز همان اعترافات و باز هم تجاوز و گورهای دسته جمعی...آیا ما می توانیم در چهارچوب همین قانون اساسی حق خودمان را بگیریم؟قانون اساسی که آزادی بیان را با قید مخل مبانی اسلام ومخل حقوق عمومی می داند و با اتهام اقدام علیه امنیت ملی آن را سرکوب می کند.آیا می توانیم در چهارچوب همین نظام که در طول سالیان سال با تحقیر آمیز ترین روش ها با شهروندان خود رفتار کرده دادخواهی کنیم؟آیا ما می توانیم با توجه به قوانین این نظام حق خودمان را پس بگیریم وقتی نمایندگان مجلس آن هم بر ضد مردم صحبت کرده و اندک نمایندگان با شرافت را وادار به سکوت می کنند؟سران رانده شده نظام جمهوری اسلامی,جمهوریت نظام سالهاست که به پایان رسیده ,بوی تعفن از نظام مقدس شما می آید,سالهاست که جمهوریت جای خود را به دیکتاتوری داده,با حرکت در چهارچوب قوانین این نظام دیکتاتوری هیچ وقت نمی توانیم حق زندانیان,شهیدان,نویسندگان,و در یک کلام حق مردم ستمدیده را بگیریم

Monday, August 24, 2009

چراهایی برای ما ایرانیان...برگرفته از کتاب یاس و داس فرج سرکوهی

جامعه ی ایرانی در کشاکش تضاد سنت و مدنیته,مدرنیته ی تقلیدی و تحمیلی را به دوران پهلوی اول و دوم تجربه کرد.حکومت اسلامی ,آن سوی انشقاق ,دو دهه سنت گرایی افراطی را بر جامعه تحمیل کرد.زیستن در دو قطب افراط زمینه ای فراهم آورد برای باز شدن چشم نقد مردمان.ایرانیان درگیر در بحران هویت,اغلب,گناه شکست ها و ناکامی هایشان را به گردن دیگران انداخته اند و شانه از بار پذیرش مسئولیت و نقد خود خالی کرده اند.دیگران را مقصر دیدن ریشه هایی عینی نیز در تاریخ قدیم و معاصر ایران دارد.به دوران پیش از مشروطه,در هر گوشه ی تاریخ ایران رد هجوم های ویرانگر اقوام گوناگون را می بینید و پس از مشروطه نیز نشانه های دخالت آشکار و پنهان دولت های قدرتمند زمان را(روس و انگلیس و اتحاد شوروی و آمریکا).دست خارجی.از منظر تئوری توطئه انقلاب مشروطه را انگلیس ها به انحراف کشیده بودند و روس ها سرکوب کرده بودند.رضاشاه را انگلیسی ها آورده بودند و کودتای 28 مرداد هم کار آمریکایی ها و انگلیسی ها بود.اصلاحات ارضی را جان کندی,رییس جمهور وقت آمریکا,خواسته بود و و و و.اسناد تاریخی موید این ادعاها نیز فراوان بود.اسباب نابینایی همیشه فراهم است.اما ایرانیان از نقش خود نپرسیده بودند.نپرسیده بودیم , به مثل,که در دوران مشروطه با پای خود به سفارت انگلیس چرا رفتیم؟ژرف نگرترین متفکران ما ,سید جمال الدین ها,آخوند زاده ها,حیدر عمو اوغلی ها,تقی زاده ها, به انگلیس و روس چرا می نگریستند؟استقبال از ترجمه های ادبیات اروپایی در میان روشنفکران ما چنین گسترده چرا بود؟قانون اساسی امان را از قانون اساسی بلژیک ترجمه چرا کردیم؟عین الدوله ی مستبد را صدر اعظم مشروطه چرا کردیم؟حق وتوی مصوبات مجلس را به مجتهدین چرا دادیم؟در بابی کشی با ملایان و حکومت هم کاری چرا کردیم؟اصلاح طلب بزرگ امان امیر کبیر,جلاد جنبش بابیان و جنبش روستائیان و بی چیزان چرا شد؟بیش ترین نیروهای اجتماعی و روشن فکرترین لایه های جامعه از ظهور سردار سپه استقبال چرا کردند؟چه شد که 28 مرداد رخ داد؟کجا بودیم وقتی تانک ها خانه ی مصدق تنها مانده امان را ویران می کردند؟روز 28 مرداد برای دفاع از حکومت مصدق به خیابان ها چرا نیامدیم؟مصدق را تنها چرا گذاشتیم؟چرا در همه ی آن سال ها که در تبعید احمد آباد تنها بود و منزوی او را به یاد نیاوردیم؟چه شد که اصلاحات رضا شاه با استبداد همراه شد؟چه شد که مشروطه ناکام ماند؟15
خرداد 41 چرا رخ داد؟چرا و چرا و چرا؟
ما که چند سال پیش از انقلاب گام زدن انسان بر ماه دیده بودیم شبی تصویر آقای خمینی,تصویر نایب منجی موعودامان,در ماه دیدیم.ما بودیم که این و آن کرده بودیم در انقلاب.دیده بودیم از همان روزهای اول انقلاب که دولت های قدرتمند غربی با جمهوری اسلامی به مبارزه برخاستند.دیدیم که همه آن ها از روس های هنوز سوسیالیست تا آمریکایی ها و انگلیسی ها ,در جنگ مقابل ما صف بستند و به عراق کمک کردند.تحریم اقتصادی هم دیدیم.دست خارجی این بار علیه ی فاجعه بود.ما بودیم ,یا اکثریت ما,که از امام و اسلام در برابر دنیا دفاع کردیم.ما بودیم, یا اکثریت ما,که به جنگ رفتیم تا مزار مقدس را آزاد و کربلا را زیارت کنیم.هزار سال برای فجایعی و ستمی که اشقیاء بر نوه ی پیامبر امان روا داشته بودند گریسته بودیم و خود را سرزنش کرده بودیم که چرا در آن ظهر گرم و خونین عاشورای حسینی در زمان و در مکان آن تراژدی مقدس نبودیم تا جان بی مقدارامان فدای امام مظلوامان کنیم.هزار سال بر تنهایی امام اول امان گریسته بودیم که کوفیان عهد شکن او را تنها گذاشته بودند و ما نمی خواستیم اهل کوفه باشیم وهزار سال به آشکارا یا به خفا تولد منجی موعودامان,امام عصر امان ,را جشن گرفته بودیم که می آمد و عدل الهی و بهشت خدا بر زمین که لگد مال ستم اشقیاء بود تحقق می بخشید.حتی پیش از اسلام چشم انتظار او بودیم که در آن زمان سوشیانس اش می خواندیم.ما ایرانیان نزدیک به دو هزاره رویای ظهور منجی را در خواب دیده بودیم.با این رویا زیسته بودیم و در اولین فرصتی که نظام کهن سال شاهنشاهی را شکستیم رویای دو هزار ساله ی خود تحقق بخشیدیم.امام امان را آوردیم.منجی آمد و کابوسی دهشتناک,وحشت و ویرانی و تباهی و ستم و جنگ و استبداد بر ما نازل کرد.ما در رویای خود که اکنون چون واقعیتی بی تردید و قاطع در برابرمان ایستاده بود نگریستیم و از منجی موعودمان,از امام امان, از رویای دوهزارساله امان و از خودمان وحشت کردیم.که بودیم ما که دوهزار سال چنین رویایی را انتظار کشیده بودیم؟که بودیم ما که چنین کابوسی را دو هزار سال تقدیس کرده بودیم؟جمهوری خدا با استبداد فرود آمد.استبدادی که نه به سیاق گذشته,فقط بر دو سه هزار روشن فکر که بر همه ی ما سایه افکند و تا رختخواب ها و آشپزخانه هامان رسوخ کرد.این بار ما خود کرده بودیم.پس به ناگزیر از خود پرسیدیم که بودیم ما که چنین رویایی در سر داشتیم؟چه کرده بود امام اول ما با پیروان خود که صادق ترین آنها,خوارج,تیغ بر او گشودند.چه می خواست امام سوم ما که معاصران اش او را چنین تنها گذاشتند؟چه بر ما می رفت اگر به جای نایب امام,مهدی منتظر امان,منجی موعود امان به تن خود ظهور می کرد؟چه شد که انقلاب کردیم؟چه شد که نیازمند انقلاب شدیم؟چه شد که استبداد شاه را سال ها تاب آوردیم؟.
چه شد که اسلام آمد و و وما که هستیم؟ما که بودیم؟هویت تاریخی_فرهنگی ما را چه مولفه هایی می سازند؟از کجا است که ریا و برکناره رفتن و دروغ از مشخصه های اصلی فرهنگ ما است؟ از کجا است که همواره ی تاریخ امان به بحران هویت مبتلا بوده ایم و رهایی از آن را در عصر طلایی "صدر اسلام","تمدن پیش از اسلام","کمونیزم ناب","مدینه النبی","عدل علی",در گذشته های مشکوک ودر آینده های نامطمئن جست و جو کرده ایم؟از کجا است که هنوز فردیت را نشناخته ایم؟از کجا است که هنوز ایمان داریم نه اعتقاد,قلب داریم نه عقل,گله ایم نه فرد,توده ی بی تمایزایم نه عقل نقاد؟از کجا است که نخبگان خود منزوی کرده ایم؟از کجا است که بر پیشانی روشنفکران مستقل خود داغ انزوا و لعنت و ارتداد زده ایم؟از کجا است که مرده پرست ایم؟ از کجا است که روشن فکران خود کشته ایم پس آن گاه از آنان قهرمان های شهید پرداخته ایم و بر جنازه ی آنان گریسته ایم اما به حیات اشان نوشته های اشان نخوانده ایم و گفته های اشان نشنیده ایم؟از کجا است که در اعدام حلاج ها و عین القضات ها و ثقة السلام ها و کربلایی علی مسیوها و سید محمدعلی باب ها دست افشانی کرده ایم و هنوز می توانیم در میدان ها و خیابان های شهرهای بزرگ امان نظاره گان خاموش شلاق خوردگان و سنگ سار زنان باشیم؟از کجا است که چنین نژاد پرست و بیگانه ستیزیم در برخورد با عرب و افغان و ترک و چنین خاضع و افتاده ایم در برابر اروپائیان و آمریکائیان؟از کجا است که حافظه ی تاریخی ما از چند روز تجاوز نمی کند؟از کجا است که قهرمان ملی ما رستم پسرکش است که پسر را,اندیشه ی نو و صلح را,در پای نظم کهنه و جنگ,به نامردی و خدعه پهلو می درد؟از کجا است که تاریخ ما خون است و درد و آتش و ویرانی و تجاوز به زنان و استبداد؟از کجا است که شاهان ما,اغلب نوشیروان ساسانی اند که گردن مزدکیان می زنند,محمود غزنوی اند که قرمطیان مثله می کنند,عباس صفوی اند که مخالفان به آدم خواران می سپارند,نادر افشاراند که چشم پسر از کاسه در می آورند,کریم خان زند اند که کودکان رقیب اخته می کنند؟از کجا است که در همه ی مصائب و بلایا شیطان و حکومت و آسمان و قضا و قدر و قدرت های خارجی مسئول دانسته ایم؟از کجا است که بر فاجعه های تاریخی و مصائب دهشتناک تنها گریسته ایم اما هرگز با چشم عقل و نقد در آن ها ننگریسته ایم؟از کجا است که برای جمهوری اسلامی به خیابان ها ریختیم؟در همه ی این ها که بود و هست نقش ما چه بود و مسئولیت ما؟

Monday, August 17, 2009

تیتر امروز کیهان:آقای موسوی.. شما متهم اصلی هستید


دادگاههایی که در روزههای اخیر به صورت کاملا نمایشی برگزار می شود ..کار کیهان را برای پیدا کردن تیتر اصلی خود راحت تر کرده.....روند دقیق دادگاه و اظهارات بازداشت شدگان تا به اینجا رسد که امروز کیهان با استفاده از اظهارات یکی از متهمان هدف اصلی خود را رو کرد...طرح اتهام به میر حسین موسوی و دادگاهی کردنش...با توقیف اعتماد ملی و این اتهام به نظر می رسه که سران کودتا افسار گسیخته تر از قبل در صدد برخورد با جنبش سبز و خفه کردن صدای مخالفان برآمده اند